بسمه تعالی. پس از وبلاگ قدیمی ام در پرشین بلاگ، که بخاطر مشکلات فنی پرشین بلاگ، حدود دو سال از آرشیو آن از بین رفته است، به اینجا آمده ام. مطالب قدیمی ام را می توانید در Pasdaran.persianblog.ir مطالعه کنید. بعضی از مطالب مهم را به تناسب ضرورت اینجا بازنشر می کنم، هرچند مطالب دو سال اخیر از بین رفته است...

پیوندها

جنگنده های سعودی به منطقه "فج عطان" شهر صنعا حمله کردند. در این حمله، ۱۴ نفر از جمله ۶ کودک و ۲ زن شهید شدند.

  • ابوذر منتظرالقائم

به دهباشی اعتماد ندارم ، اما هرکسی این حرف را می گفت می پسندیدم :

دهباشی حق مطلب را درباره برجام ادا کرد

  • ابوذر منتظرالقائم

فریب بزرگی که سیاست کاملا "ترامپیزه" ی دولت آمریکا برای جهان آماده کرده است، آماده کردن جهان برای پذیرش مجدد سیاستهای "اوبامیزه" است. حوادث امروز درون آمریکا، یک نماد از یک بهم خوردگی و دلپیچه ی مصنوعی و شدید در درون آمریکاست که قرار است در نتیجه ی آن، آمریکا از عارضه ای به نام ترامپ خلاص و به همان مدل آمریکای خوب اوبامایی بازگردد.

امید افرادی مثل ظریف نیز علاوه بر آنکه امروز به اروپاست، به تغییراتی است که در آمریکا انتظار آن را می کشند.

تصویری از آنچه که در مورد آمریکا حقیقت دارد به شما نشان می دهم:


اما آنچه آنها می خواهند تا ما باور کنیم این تصویر است :

یک تصویر، حقیقی و در یک فریم، و تصویر دیگر، کلاژ با دو فریم است.

ما نباید اجازه بدهیم تا آمریکا را در دو فریم کاملا متفاوت به ما قالب کنند. یادمان نرود آنچه که ترامپ امروز علیه ما اجرا می کند اجرای آن چیزی است که اوباما به کنگره ارسال کرده بود.

رفتار جاش ارنست سخنگوی کاخ سفید در دولت اوباما کاملا متناسب با دولت بعدی آمریکا بود و برای هرکسی که بخواهد حقیقت را ببیند، داده هایی برای درک وجود دارند.

چرا دولت اوباما با وجود رفتارهای عملا ضد برجامش مورد علاقه دولت روحانی و جواد ظریف است؟ چون اوباما برجام را زیرپا می گذاشت و هرگز علاقه ای به شکستن برجام از خود ظاهر نمی کرد. زیرا آمریکا در مدل اوبامایی خود ، برجام را بی سروصدا زیر پا می گذاشت و به روحانی و ظریف فرصت می داد تا از خوب بودن اوضاع و رخ ندادن هرگونه حادثه ای صحبت کنند. اما امروز ترامپ برای ظریف و روحانی مشکل ایجاد کرده، و مسیری جز برجامهای بعدی را مقابل خود نمی بینند. حقیقت آن است که رفتار روحلت روحانی و دولت ترامپ مکمل یکدیگر برای زمینه سازی برجامهای بعدی است. 

دولت بعدی با مدل اوبامایی خواهند آمد تا ایران را پای میز مذاکره برای امضای برجامهای بعدی بکنند و ایران و ایرنیان را از ظهور ترامپهای بعدی بترسانند. ترامپهایی که مثلا ایرانیها و جهانیان آن را تجربه کرده اند و از ظهور آنها خوشحال نخواهند شد.

راه حل چیست؟

از پشت این میز مذاکره ی ذلت بار که نشتن پشت آن نوعی فحاشی به شعور سیاسی بین المللی ایرانیان است، به روش خودمان بلند شویم.

  • ابوذر منتظرالقائم

این روزها، رویای آمریکایی را باید در «شارلوتس‌ویل» تماشا کرد؛ شهری در ایالت ویرجینیای کشوری که حالا حتی نشریات معروف آن هم نامش را «ایالات جدا شده» صدا می‌کنند؛ نه ایالات متحده. این نمایش سال‌ها بود که به صورت زیرزمینی اجرا می‌شد و اهالی کاخ سفید تلاش می‌کردند تا ویترین را سالم نگه دارند؛ حتی اگر در پشت پرده، جوی خون راه افتاده باشد.

 

به گزارش رجانیوز، اما حالا پرده افتاده است و همه فهمیده‌اند که پادشاه نه تنها لخت است، بلکه اندام تهوع‌آوری هم دارد. درخت نژادپرستی، ریشه تنومندی در خاک آمریکا دارد و وزش نسیم‌های نمایشی نظیر رئیس‌جمهور سیاه‌پوست و سیاستمداران زن کوچکترین تاثیری در قوت آن ندارد. این درخت سال‌هاست که در انظار عمومی میوه می‌دهد اما آن روزی که یک نامزد انتخاباتی از تحقیر زنان گفت و رای مردم را برای کرسی ریاست جمهوری به دست آورد، عریان‌تر از قبل سایه‌اش را بر سر این کشور گستراند.

 

کشته شدن یک دختر در «شارلوتس‌ویل» نشانه‌ای از بازگشت فاشیسم به خانه‌اش است؛ جایی که حدود 60 سال پیش و با دکترین ترومن، قصد کرد تا «رویای آمریکایی» را به سراسر جهان صادر کند؛ راهبردی که جهان را به رودخانه‌ی خونینی تبدیل کرد و ده‌ها جنگ بزرگ بر جای گذاشت. اروپا را به خاک و خون و نسل‌کشی کشید و غرب آسیا را به یک بمب ساعتی تبدیل کرد. حالا این بومرنگ به سمت صاحبش بازگشته است.

 

 

 

 

 بسیاری، این حوادث را مستقیما با روی کار آمدن دونالد ترامپ در ارتباط دانسته و مقدمه جنگ داخلی در ایالات مختلف می‌دانند. مایک سرنوویچ، وکیل و فیلمساز آمریکایی در گفت‌وگو با شبکه آرتی می‌گوید از روزی که ترامپ رسما در انتخابات شرکت کرد، بوی یک جنگ داخلی به مشام می‌رسید. او به جنگ آتشین و بی‌سابقه خیابانی راستگراهای افراطی حامی ترامپ با  مخالفان چپگرای‌شان در شهر دانشگاهی برکلی در نخستین روزهای پس از پیروزی ترامپ در انتخابات اشاره می‌کند. نکته اینجاست که شارلوتسویل نیز یک شهر دانشگاهی است و با این حساب باید گفت نسل جدید و جوانی در آمریکا شکل می‌گیرند که بیش از پیش در حال دشمنی آشکار با یکدیگر هستند.

 «ایالات متفرقه» حالا باید به جبران خون‌هایی که در جهان ریخته، خون بدهد؛ آن هم نه به دست مهاجمین خارجی بلکه با چاقویی که قرار است دسته خود را تکه تکه کند. ترامپ تبدیل به گورباچف آمریکا شده است؛ دست و پا می‌زند تا امپراتوری را احیا کند اما بر هر کجا که دست می‌گذارد، فساد و جنایت از در و دیوار می‌ریزد. «رویای آمریکایی» سال‌هاست که تبدیل به «کابوس آمریکایی» شده است؛ فقط کسی جرات نداشت آن را برای دیگران تعریف کند...

  • ابوذر منتظرالقائم
این مطلب، در ساعت ٦:۱٢ ‎ب.ظ روز یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳٩٤   در وبلاگ قبلی ام منتشر شده بود که حالا متناسب با ضرورت، مجددا آن را بازنشر می دهم:

رفتار دو روز اخیر عناصر سیاسی داخل آمریکا، علامتهای خاصی در درون خود دارد. بنظر، در حال مشاهده یک تئاتر حساب شده هستیم. این رفتار نمایشی ، احساسی خاص را در من بوجود آورده و باعث شده است تا با مشاهده تلاش یکدست عناصر درون آمریکا از وزیر انرژی ، وزیر خزانه داری، وزیر امور خارجه، سخنگوی کاخ سفید و بالاخره خود اوباما ، در القاء چند نکته ی هم رنگ ، از جمله عدم محدودیت در بازرسی های مورد توافق به اماکن هسته ای، نامحدود بودن زمانی برخی محدودیتهای ویژه ، چند مرحله ای بودن رفع تحریمها و عدم حذف چهارچوبه ی آنها و موضوعاتی اینگونه ، به این سئوال برسم که : آیا اگر ما طی یک توافق با محتوای فعلی، طی یک مرحله تمام تحریمهای هسته ای را نیز کنار بزنیم، مزیتی برای آمریکا ایجاد کرده ایم یا برای ایران ؟

به عبارت دیگر، آیا این بازی، نقشه ای بزرگتر ندارد؟!

بگذارید چند سئوال مهم را اینگونه بنویسم :

1-      این دشمن و خوش عهدی؟! :

فرض کنید ما بهترین قرارداد را هم ، روی کاغذ با اینها امضاء کردیم، حالا تا عملی شدن آن، واقعا تا ندیدن نتیجه، خوشحالی و جو بر داشتن چه معنایی دارد، آنهم در بازی با حریف صد بار امتحان رفوزه ای بنام غرب !

2-      تحریم بعدی بیا جلو اگه مردی !:

فرض می کنیم ، تمام تحریمهای مرتبط با موضوع هسته ای، بلافاصله در روز توافق حذف شد، کسی هم از اماکن نظامی ما بازدید نکرد، و تمامی قول و قرارها هم درست از آب درآمد. در چنین شرایطی، گام بعدی غرب چیست ؟

آیا غرب نمی تواند موضوعی جدید را در بحث هسته ای ، ادعا و بواسطه آن، بازهم با عنوان بی اعتمادی ونگرانی جهان!! مجددا تحریمهای جدیدی را ایجاد کند ؟ تحریمهایی مبتی بر باد هوا ! او کارخانه ی بادکنک سازی تحریم مبتی بر نگرانی را راه اندازی کرده و ما هر بار برای خرید اعتماد او، باید مجددا جواهراتی را "معامله؟!" کنیم !

فرض کنید که غرب، اصولا موضوع هسته ای را از دل و جان مردم ما ، کلا جراحی کرد و بیرون کشید. بطوری که واقعا دیگر چیزی برای ادعا در موضوع هسته ای برایش باقی نمانده بود. یعنی فرض کنید کلا ما قلب راکتور تحقیقاتی تهران را هم از بیخ در اورده و دو دستی در طبق اخلاص گذاشته و برای خرید آرامش و اعتماد طرف امریکایی، به او تقدیم کردیم ! یعنی بطور کامل، او را در ادعا علیه خود در موضوع هسته ای -به روشی نوین!- خلع سلاح کریم !

حالا، سئوال اینجاست. آیا دیگر، تحریمی مقابل دیدگان ما قرار ندارد؟!

آنچنان که آقای روحانی نیز فرموده اند و کمتر کسی دقت کرده است، بنا است تا با تقدیم امتیازات مذکور، فقط تحریمهایی که تحت عنوان نگرانیهای هسته ای موجه شده اند، مورد بحث قرار گیرند. نه تحریمهای مربوط به صنایع موشکی و نظامی، نه تحریمهای وضع شده به بهانه ی حمایت ایران از ملل مظلوم جهان که تروریست معرفی شده اند، نه تحریمهای وضع شده به خاطر محدودیت بمب گذاری، همجنسبازی و اعدام قاچاقچیان مواد مخدر در ایران که به عنوان تحریمهای حقوق بشری اعلام شده اند و تحریمهایی که من حدس می زنم – و مدتی است سروصدای زیادی پیرامون آن بلند کرده اند - ، بواسطه ادعاهای آنها در حوزه سایبری وضع خواهند شد !

با این حساب، بازهم احتمالا کسی سخنرانی خواهد کرد که : چرخ کارخانجات نظامی ما باید بچرخد؛ اما چرخ کارخانجات بستنی فروشی ما هم باید بچرخد !! و بعد هم مذاکره و مذاکره ، و بعد هم ، کوتاه آمدنهایی از خطوط قرمزهایی، و بعد هم توافقی ، و تبریکی و بعد هم دست دادن و بغل کردن .

و بعد، مجددا سخنرانی ، که : ملل مسلمان جهان باید مورد حمایت باشند، اما مردم ما نباید مورد حمایت باشند؟! و بعد هم مذاکره و مذاکره ، و بعد هم ، کوتاه آمدنهایی از خطوط قرمزهایی، و بعد هم توافقی ، و تبریکی و بعد هم دست دادن و بغل کردن .

و بعد هم ، مجددا سخنرانی، که : باید به فکر حفظ اسلام در ایران باشیم، اما نباید به فکر حفظ شکم مردم ایران باشیم؟! بعد هم مذاکره و مذاکره ، و بعد هم ، کوتاه آمدنهایی از خطوط قرمزهایی، و بعد هم توافقی ، و تبریکی و بعد هم دست دادن و بغل کردن.

و بعدهم، مجددا سخنرانی که : چرخ صنایع سایبری ایران باید بچرخد، اما چرخ کارخانجات بستنی سازی نباید بپرخد؟! بعد هم مذاکره و مذاکره ، و بعد هم ، کوتاه آمدنهایی از خطوط قرمزهایی، و بعد هم توافقی ، و تبریکی و بعد هم دست دادن و بغل کردن.

و سوالی دارم : آمریکا چه زمانی "راضــــــی و آرام " خواهد شد؟

3-      اون دنده عقب پرایدهم، تحریم بود؟!

اون پراید رو که تلویزیون نشان داد، دیدید که دنده ی عقب نداشت؟! اون تریلرهای گوجه فرنگی را دیدید چندروز بیرون کارخانه مانده بود و گندیدند اما کارخانه آنها را تحویل نگرفت؟! اون کارمند را دیدید جواب ارباب رجوع را خوب نمی داد؟ آن قاضی قوه قضائیه را دیدید بی دقت قضاوت کرده بود؟ آن پلیس را دیدید ؛ با دقت عمل نکرده بود؟! آن رئیس شعبه بانک را دیدید، بی وجدانی کرده بود؟ آن راننده تاکسی را دیدید بی دلیل گران کرده بود؟ آن مغازه دار را دیدید دولا پهنا به مردم فروخته بود؟!

اینها کدامش مال تحریم است ؟ سهم اینها و امثال اینها در مشکلات مردم چقدر است؟!

بنظر من تحریم شده یک پتوی کلفت، که خیلی از مسئولان روی ناکارآمدی های خودشان می کشند. والا، اینکه آن کارگر تولید پراید، یادش رفته آن چرخدنده را جا بزند، آن رئیس شرکت گوجه ها را تحویل نگرفته ، آن ، آن و آن ، هیچکدام با رفع تحریمها مشکلشان حل نمی شود. ریشه ی حل این مشکلات کجاست ؟ لوزان؟ نیویورک؟ پاریس؟ ژنو؟ شاید هم همینجا؟!

4-      پس این صنایع ضد تحریم از کجا آمد؟

درست در روزی که وزیر کار از تاثیر تحریمها گفت، از کارگرانی یاد کردیم که صنایع خودی را در مقابل تحریم کارآمد کرده بودند و محصولاتی را که بواسطه ی تحریم به ما نمی فروختند ساخته بودند.

حالا پرسشی دارم ز شیخ مجلس بازپرس! اگر این تحریم نبود، این کارگرها چگونه میدان کار پیدا می کردند ؟! تحریم، در برخی جاها، خیلی جدی و محکم هست، اما ، خب، آنجاها، ما هم هستیم ! نتیجه ی حضور ما و آنها در میدان واقعی تحریم ، چه شده است؟!

ببینم این موشکها را آنها بما دادند؟ این داروهای هسته ای را از آنها گرفتیم؟ این مواد صنعتی نانو را ما با واردات بدست آورده ایم؟ این روشهای درمانی سلولهای بنیادین ، وارداتی است؟! این، این و این، جز در سایه تحریم، در دست ما قرار گرفت؟!

5-      اصلا فرض کنید همه ی بدبختی ما از تحریم باشد!

فرض که می شود کرد. فرض می کنیم همه ی بدبختی ما از تحریم است. فرض که اشکال ندارد. من سئوالی دارم . "شعب ابیطالب چیست؟ 2 نمره ! " یعنی واقعا اگر ما در شرایط شعب ابیطالب بودیم، یعنی واقعا تحریم بودیم و تحریمها هم روز آب و نان ما مستقیم تاثیر داشت، الگوی رفتای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهم السلام  چیست؟ برویم پیامبر (ص) را نعوذ بالله لب مرز تحویل بدهیم؟!  از ترس گرسنگی، حسین کشی مجاز می شود؟!

  • ابوذر منتظرالقائم

۲۲ مردادماه در تاریخ انقلاب اسلامی یادآور کشف یک جنایت هولناک است. جنایتی که در بحبوحه جنگ و مشکلات داخلی آن روزها کمتر مجال پرداختن پیدا کرد اما بعد از گذشت قریب سی سال از آن واقعه و رخ‌دادن نمونه‌هایی از این نوع جنایت در کشورهای همسایه، بازخوانی ۲۲ مرداد سال ۶۱ ضروری است تا با نمونه‌هایی از داعش وطنی آشنا شویم.

در این میان هر کدام از این راویان در کسوت‌های مختلف در دهه ۶۰ قرار داشته‌اند؛ به‌طور مثال یکی عضو تیم حفاظت مسئولین بوده، دیگری در مقام قاضی و حاکم شرع نشسته بود، آن یکی مسئولیت زندان اوین را به‌عهده‌ داشته و دیگری از مسئولان امنیتی وقت بوده است.

۲۲ مرداد سال ۶۱ روزی است که سه تن از پاسداران کمیته‌‏های انقلاب به نام‏‌های میرجلیلی، طاهری و طهماسبی توسط اعضای گروهک منافقین ربوده شدند و پس از اعمال شکنجه‌‏های وحشتناک و وارد آوردن انواع صدمات جسمی بدن نیمه جان آنان را، دست و پا بسته در تاریکی شب در اطراف تهران دفن کردند. جنایتی که "عملیات مهندسی" نام داشت.

سازمانی که خود را قدرت مطلق می‌خواست!

سازمان مجاهدین خلق بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷ برنامه تصرف کلیت حکومت به هر طریق ممکن را داشت. سازمان از یک‌سو بر حمایت‌های مردمی و آمادگی میلیشیا و گستردگی پایگاه اجتماعی‌اش اصرار داشت و این سازماندهی را ادعایی برای کسب همه قدرت تلقی می‌کرد. سازمان از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مدام خطر جنگ‌های داخلی را اخطار می‌داد و مترصد بهانه‌ای بود تا اگر قدرت مطلق را در دست نگرفت با انبوه اسلحه‌هایی که از تصرف پادگان‌ها به دست آورده بود، خیابان‌ها را به خون بکشد. جنگی که یک طرف آن سازمان بود و طرف دیگری بلاشک نیروهای انقلابی و یا همان خط امام(ره).

البته این رفتار سازمان که آمیخته با خشونت بود ریشه در گذشته آن داشت. این سازمان از اولین گروه‌هایی بود که پیش از انقلاب دست به مبارزه مسلحانه زد و حتی در برابر نیروهایی که خواستار تغییر ایدئولوژی سازمان در سال ۵۴ نبودند، اقدام به تصفیه درونی زد و امثال  شریف واقفی و صمدیه لباف را به شهادت رساند.

ورود به فاز مسلحانه؛ آغاز عملیات مهندسی

با عزل بنی صدر از پست ریاست جمهوری و فرار وی به همراه مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین به فرانسه مجاهدین خلق وارد فاز نبرد مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران شد که نتیجه آن پس از حدود ۳ دهه، قربانی شدن ۱۷هزار زن، مرد و کودک بی گناه به دست تیم‌های ترور این گروهک بود.

با ورود سازمان به فاز مسلحانه در تاریخ ۳۰ خرداد ۶۰، واحدهای نظامی منافقین درصدد برآمدند تا با تهیه خانه‌های تیمی با انتقال افراد مشکوک به آنجا و شکنجه، از نحوه ضربه زدن به خانه‌های تیمی سازمان خبردار شوند.

رژه میلیشای منافقین در تهران قبل از ۳۰ خرداد ۶۰

در تاریخ ۲۲ مرداد سال ۶۱ با دستگیر شدن یک دزدِ خودرو توسط مردم و تحویل او به پلیس، پرده از یکی از فجیع‌ترین جنایت‌ها در تاریخ انقلاب اسلامی ایران برداشته شد که یک شوک عمومی در ایران ایجاد کرد. فرد دستگیر شده جوانی به‌نام «خسرو زندی»، از اعضای شاخه نظامی سازمان تروریستی مجاهدین خلق بود که قصد داشت برای انجام یک عملیات ترور، خودرویی را سرقت کند اما او در بازجویی خود پرده از برنامه‌ای وحشیانه و ضدبشری با نام «عملیات مهندسی» توسط سازمان منافقین خلق برداشت.

او مأموران دادستانی انقلاب و پاسداران کمیته را به بیابان‌های باغ‌فیض (شمال‌غرب تهران) برد و سه جنازه زنده به گور شده را که حاصل این «مهندسی» وحشیانه بودند، به نیروهای انقلاب نشان داد.

در میان تمام قربانیان عملیات مهندسی بدون شک وحشیانه‌ترین و دلخراش ترین شکنجه‌ها روی طالب طاهری و محسن میرجلیلی دو پاسدار کمیته انقلاب اسلامی صورت گرفت. شکنجه هایی که حتی اعضای بخش ویژه سازمان سعی داشتند از زیر بار آن شانه خالی کنند و مسئولیت‌ آن را برعهده نگیرند.  

مهران اصدقی فرمانده نظامی تهران سازمان با اشاره به خانه تیمی مرکزیت در خیابان کارون از مهدی کتیرایی و حسین ابریشمچی در آنجا خبر می‌دهد و جواد محمدی (طاهر) نیز مسئول حفاظت خانه بود. طاهر حین مراقبت از خانه مشاهده می‌کند که به جوانی مشکوک شده و طبق خط داده شده اقدام به شناسایی وی می‌کند.

روز بعد همان فرد را به همراه یک جوان دیگر در آنجا دیده و به افراد بالای بخش ویژه گزارش می‌دهد و آنها دستور ربودن آن دو جوان را صادر می‌کنند. طاهر به همراه رضا هاشملو و محمدجعفر هادیان، اقدام به ربودن این دو جوان می‌کنند. در خیابان با ماشین جلوی آنها پیچیده و به آنها می‌گویند که ما کمیته‌ای هستیم و باید با ما بیایید. آنها به خانه خیابان بهار که از قبل برای شکنجه آماده شده بود، برده می‌شوند.

حمام این خانه برای شکنجه، به وسیله نایلون‌های کلفت صداگیری شده بود. ابزار این خانه عبارت بود از طناب و کابل، نقاب، دست‌بند و میله‌های سربی که اگر به پشت گردن هر کس می‌زدی بیهوش می‌شد. زنجیر، قفل و سیانور و ...

ابزار آلات شکنجه منافقین در خانه‌های تیمی

پس از ربایش طالب طاهری و محسن میرجلیلی تروریست‌های بخش ویژه بلافاصله آنها را به شکنجه‌گاه خیابان بهار منتقل می‌کنند. پس از انتقال دو پاسدار به شکنجه‌گاه بخش ویژه، جریان بازجویی و شکنجه به‌سرعت آغاز می‌شود.  

شکنجه‌گران سازمان گمان می کردند طالب طاهری و محسن میرجلیلی از اعضای تیم سی نفره آقا عبدالله هستند -حال‌ آنکه  شبکه آقا عبدالله اعضای بازمانده ساواک و رکن دو ارتش بود و میرجلیلی و طاهری در زمان ربایش به ترتیب ۲۵ و ۱۶ سال سن داشتند-  به همین منظور شکنجه این دو نفر آغاز می‌شود.

مهران اصدقی از اعضای بازداشت‌شده گروهک منافقین در اعترافات خود درباره نحوه شکنجه آنها می‌گوید "پاهای طالب و محسن متورم بود و روی دست‌ها لکه‌های سرخ بود که با هویه آن‌طور شده بود... شب قبل بی خوابی کشیده بودند و حالشان خوب نبود و پاهایشان درد می کرد و با پاشنه پا به توالت می‌رفتند."

پیکر مطهر پاسداران کمیته که بعد از انجام شکنجه‌ جان باختند

با وجود اینکه این دو پاسدار اطلاعات پراکنده‌ای نظیر نحوه آموزش یا تعداد پاسداران کمیته  مبارزه با مواد مخدر را معرفی کردند، مجاهدین نتوانستند هیچ اطلاعاتی درباره علت ضربه‌ها به خانه‌های تیمی به دست آورند چراکه آنها در کمیته فعالیت می‌کردند و ضربه به خانه‌های تیمی از جمله ضربه به خانه‌ای در خیابان زعفرانیه(محل اختفاء موسی خیابانی راس مرکزیت سازمان در داخل کشور) توسط سپاه طراحی شده بود.

با معلوم شدن عدم ارتباط این دو پاسدار با ضربه زعفرانیه اما پاسدار بودن گناهی بود که گروهک منافقین نمی‌توانست از آن چشم پوشی کند لذا انتقام‌گیری جای خود را به کسب اطلاعات داد.  

مهران اصدقی درباره نحوه اعمال جنایت بر روی پاسدارهای کمیته اینگونه توضیح می‌دهد "مسعود قربانی(عضو منافقین)  و من قرار شد بالای سر محسن میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدن پیشه سراغ طالب طاهری بروند... من اُتو آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ می‌شد به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او احساس می‌کرد اتو داغ است که ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند و محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد و سپس از هوش رفت."

سوزاندن بدن شهید میرجلیلی با آب داغ صحنه دلخراش دیگری از این جنایت بود. آنها شکنجه‌های وحشیانه را بر روی طالب طاهری که ۱۶ سال سن بیشتر نداشت، نیز ادامه دادند. در اعترافات مهران اصدقی نوشته است "پوست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود و مصطفی حالت رنگ پریده و ترسیده‌ای داشت. جواد محمدی هم در حالی که چاقوی خونی در دستش بود بالای سر طالب که بیهوش شده بود ایستاده بود... وقتی طالب به هوش آمد حرف نمی‌توانست بزند و فقط در حالی که دهانش را به سختی باز می‌کرد  ناله‌هایی از او شنیده می‌شد... جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و بینی او را برید طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد..."

روند جنایت‌ها تا سوزاندن بدن پاسدارها با گاز تا کشیدن شیشه بر بدن آنها ادامه یافت. جنایتی که شاید داعش نیز هنوز موفق به انجام آن نشده باشد!

فیلم سخنان شهید لاجوردی در حال تشریح نحوه شکنجه در خانه تیمی منافقین

خط آخر جنایت عملیات مهندسی، زنده به‌گور کردن دو پاسدار کمیته و کفاش در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۶۱ بود. خسرو زندی به زنده بودن آنها حین دفن کردن اعتراف کرد و توضیح داد: من و جعفر بعد از اینکه جسدها را از رحمان تحویل گرفتیم، در ساعت ۱۰ شب به سمت محل باغ فیض گودالی را آماده کردیم حرکت کردیم و در طول مسیر در هر دست‌انداز اجساد به بالا و پایین پرتاب می‌شدند تا اینکه در ساعت ۱۰:۳۰ به باغ فیض رسیدیم... در حین انتقال اجساد به گودال متوجه نفس کشیدن آنها شدیم و این که در حال جان کندن بودند و بدنشان گرم بود ما آنها را داخل گودال انداختیم..."

خیابان سهروردی؛ جنایتگاه دیگر منافقین

علاوه بر خانه‌ای که میرجلیلی و طاهری در آن شکنجه شدند، در خانه‌ای واقع در خیابان سهروردی که محل اختفای محمد قدیری و فریبا اسلامی(از اعضای سازمان) بود شهید شاهرخ طهماسبی در حال شکنجه بود.

فیلم اعترافات مهران اصدقی عضو گروهک منافقین

شاهرخ طهماسبی که در زمان ربوده شدن ۲۸ سال سن بیشتر نداشت، یکی از اعضای کمیته انقلاب مرکز بود که مورد سوء ظن قرار گرفته بود. محمدجواد بیگی یکی از اعضای منافقین در این باره می‌گوید: بعد از ۱۲ اردیبهشت که در یک روز به حدود بیست خانه حمله شد و از ضربه ۱۹ بهمن بسیار سنگین‌تر بود، تحلیل سازمان این شد که کار بسیار دقیق و حساب شده بوده است. بعد سازمان گفت که باید اطلاعات کسب کنیم.

در همین رابطه شناسایی شاهرخ طهماسبی به تیم ما داده شد. اعضای تیم رباینده شاهرخ را رضا میرمحمدی (فرهنگ)، حسین اسلامی (مجتبی)، جمال محمدی پیله‌ور (کمال) و علی عباسی دولت‌آبادی (هادی) تشکیل می‌دادند. مرداد ماه ۶۱ پس از ربودن وی، او را به خانه تیمی خیابان سهروردی، کوچه باغ انتقال دادند. از آنجا که دست و پای شاهرخ را بسته و پتویی بر رویش انداخته بودند،

صاحبخانه مشکوک و با نیروهای انتظامی تماس می‌گیرد. بلافاصله ما وی را به خانه تیمی خیابان خواجه نظام بردیم. خانه تیمی خیابان خواجه نظام را یک زوج تشکیلاتی به نام فریبا اسلامی (شهلا صالحی پور) و محمد قدیری (منوچهر احمدیان‌فر)، با همین اسامی مستعار اجاره کرده بودند. رابط این خانه با بالا هم جواد محمدی با نام طاهر بود که خود وی در تیم شکنجه مهران اصدقی قرار داشت.

فریبا اسلامی درباره نحوه شکنجه در این خانه تیمی می‌گوید: در این خانه حمام را برای شکنجه آماده کرده بودند و فردی به نام اکبر (محمد جوادبیگی) برای بازجویی از وی به این خانه آمد و مرتب او را شکنجه می‌داد. گاهی او را به حمام می‌بردند و گاهی در گنجه‌ای که در هال خانه قرار داشت و یک متر در یک متر بود و کاملا تاریک بود، با دهان بسته قرار می‌دادند.

از آنجا که عناصر اصلی بخش ویژه نظامی سازمان که تحت مسئولیت محمد شعبانی بودند و شکنجه شهید طهماسبی را برعهده داشتند هیچ‌کدام دستگیر نشدند اطلاعاتی از جزئیات ماجرا در دست نیست و  حتی پیکر وی نیز کشف نشد. وی پیشتر از میرجلیلی و طاهری توسط منافقین به شهادت رسید.

مصطفی معدن‌پیشه و خسرو ریاحی نظری نیز از هموطنان ما بودند که در یک بداقبالی محض گرفتار دژخیمان بی‌رحم منافق شدند.  

عملیات مهندسی تنها بخش کوچکی از جنایاتی بود که فرقه منافقین در سالهای دهه شصت مرتکب آن شدند اما می توان این اقدام آنها را اوج توحش و سبعیت گروهی دانست که زمانی خود را مدافع خلق می‌دانستند اما چون از سمت مردم اقبالی به آنها نشان داده نشد مسلسل‌های خود به سمت مردم بی‌گناه نشانه رفتند.

  • ابوذر منتظرالقائم